یسنا فرشته مامان، روزت مبارک

یسنا فرشته مامان، روزت مبارک

دخمل نازم این چند روز مریض بودی سرما خوردی ماهم بردیمت پیش دایی فرهاد که دکتره قبلش خیلی اذیت میکردی ولی وقتی پسردایی هاتو دیدی حواست به اونا پرت شد و مشغول شدی ولی چه روزای سختی بود جنابعالی هم همش شکمت رو میدادی بالا و نق نق میکردی که بغلت کنیم مماغت کیپ بود وقتی بغل بودی مماغتو به شونم میمالوندی عزیزم تنها وقتایی اروم بودی که دستتو بالامیگرفتی و از دیدن گلهای لباست کیف میکردی وقتی بهت میگم چه لباس قشنگی دستتو بالا میاری و آستینهاتو نگا میکنی یه چندهفته ای هست که از این شکلکهای ژله ای به کمد دیواری زدم یه آقا خرگوشه داره دو سه بار بهت گفتم آقا خرگوشه بعد اون هربار تو اون اتاق میریم میگم آقا خرگوشه کجاست چون میدونی بعدش یه بوس گنده میکنمت لبخند میزنی و به سمتش نگاه میکنی دختر باهوش مامان ماشاالله داری همینطور پیشی در اتاقت رو با نی نی های پرده رو هم میشناسی دیروز داشتی میگفتی بوبو یعنی بابا بعد بهت گفتم بگو مامان سرکار هی میگفتی بوبو تقصیر خودمه بهت بابا یاد دادم فکرکنم منم به سرنوشت مامان نازنین دچارشم راستی وقتی گوشواره هاتو روز بعد سوراخ کردن دیدی خیلی کیف. کردی فدات بشم مامانی الان بیدار شدی عاشقتم تا آخر دنیا حتی اگه نباشم
تاریخ : 17 مهر 1392 - 01:11 | توسط : مامان یسنا(مامان فروغ) | بازدید : 1153 | موضوع : فتو بلاگ | 9 نظر

  • آخی مامانی شما هم درد من و داری؟ به نظر شما با هم سرمون رو بکوبیم به یه جا چه طوره؟ از دست این وروجکا. همه درد و رنج و اشک و اه و خواب بیداریش مال ماس اونوفت اینا میگن بابا . خو البته حقم دارن آینده نگرن . باباها هستن که پول میدن اینم بچه های امروزین دیگه . خدا اخر و عاقبت مارو بخیر کنه .
  • آهان اینش جاموند.:-*
  • راستی مامان جون روزت مبارک خدا کنه بتونیم ببریمت مشهد آخه پارسال شهریور رفتیم مشهد و من و بابایی. شما رو از خدا خواستیم و امام رضای مهربونو واسطه کردیم بعد از یه مدت کوتاه با یه خبر شادی آور مواجه شدیم یه نی نی که هنوز موچولو بود تو دل مامانی بود .خدایا شکرت ازت میخوام دخترم همیشه سالم باشه و صالح وانشلله عاقبت بخیر بشه و ما هم بتونیم دخترمونو ببریم پابوس امام رضا
  • موافقم منم میخواستم بنویسم سرمو با مامان نازنین بکوبم به دیفال البته بابای یسناخیلی تو مراقبت از دخملک کمک میکنه غیر از اون منم شاغلم و میتونم براش هر چی بخواد بگیرم ولی میدونم که یه چند وقت دیگه که بزرگتر بشه من هوودار میشم و باباشو بیشتر تحویل میگیره الانم گریه که میکنه باباش بهتر میتونه آرومش کنه این چندشبم که مریض بوده تو بغل باباش میخوابید وروجک
  • مادر سه فرزند
    چهارشنبه 17 مهر 1392 - 06:11
    سلام. البته دختر منم اول بابا گفت ولی بعدا فهمیدم منظورش مامان بوده چون تا مدتی بعد هم به من میگفت بابا و به باباش میگفت مامان!!!
  • عزیزم...روزت مبارک...
  • آفرین به یسناجون زرنگ وباهوش خودم.............هزارماشاله
    عزیزم با تأخیر روزت مبارک.........ببخشید دیرشد:-*:-*:-*
  • خدا رو شکر که حال یسنا جان بهتر شده
    یسنا ۳ روز از مهری ماه ما بزگتره
    ماشاا... به تو دختر باهوش
  • 4ماهگی مبارک دخملک...

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی