فدای دخملکم بشم که یه کوچولو گریه کرد مامانی هم گریه اش گرفته بود ولی جرات نکرد داخل اتاق خانم دکتره بشه من نهایت جراتم ایستادن دم در بود خانم دکتره ب هم دلداری داد که دردش کمه.اولی که یسنا جونم رو دید دخترم اخم کرده بود و خانمه تحت تاثیر ابهت دخترم قرار گرفت فداش بشم که همه فکر میکنن اخمو هست ولی خوش خنده ترین و خوشروترین نی نی ای هست که تا حالا دیدم صبح که از خواب پا میشه غیرممکنه که به مامانی لبخند نزنه فدات بشم جیگرم عاشقتم
یسنا جون گوشهاش بالاخره سوراخ شد
-
خاله نوشینچهارشنبه 10 مهر 1392 - 21:21
-
مامان یسناچهارشنبه 10 مهر 1392 - 21:37
-
غزل(مامان علي)چهارشنبه 10 مهر 1392 - 23:05
-
امیرعلیپنجشنبه 11 مهر 1392 - 00:32
-
عمه جون پری نازپنجشنبه 11 مهر 1392 - 04:24
-
مامان پارسا(پسرنازم)یکشنبه 14 مهر 1392 - 00:13
-
مامان بهنودیکشنبه 14 مهر 1392 - 10:13
-
مامان امیرارشاسه شنبه 16 مهر 1392 - 18:10
-
فرزانه(مامان نازنین)چهارشنبه 17 مهر 1392 - 01:31